بهترین رمان پلیسی😎😎 رمان تیر | دانلود رمان
#پارت_پنج
#رمان_تیر
#نسترن_اکبریان
با سرش ضربه آرامی به در کوبید و بیآنکه نگاهم کند، گوشه ریش شده مانتو بلندش را روی پایش انداخت و لب زد.
- نه!
میخواستم بپرسم از کجا فارسی را یاد گرفته است که کلمه اول از زبانم خارج نشده، زبانم سنگین شد و پردهای تاریک مقابل دیدم آمد. در حینی که کل حواسم یکی- یکی از کار میافتاد، صدای ترسیده دخترک در گوشم پیچید.
- هی... پسرجون! رفتی اون دنیا؟ منو ببین!
راه گرفتن عرق سرد را در تیره کمر و پیشانیام به وضوح حس میکردم اما توان باز کردن چشمهایم را نداشتم. هر چند دقیقه تصویر گنگی از نزدیک آمدن دخترک میدیدم و صدایش در سرم اکو میشد.
- هی! نخواب! با توام... داره همینجور ازت خون میره که...
دستش را به زخم شانهام فشار داد که درد، با حجوم گستردهای در تنم پخش شد. اما فاجعه کار آنجایی بود که حتی زبانم یاری نمیکرد بگویم دستش را بردارد. گویی که جسمم بیهوش اما تمام حواس از جمله لامسه، همچنان ادامه به کار میدادند.
- گلوله هنوز تو زخمه، اگه خارج نشه از عفونت میمیری، اگه خارج بشه هم ممکنه از خونریزی بمیری!
کمی آرامتر ادامه داد.
- هرچند، کاری نکنی هم قراره بمیری!
ضربه محکمی به صورتم کوبید؛ ضرب دستش، برق از سرم پراند اما همچنان نمیتوانستم مانع ضرباتی که به صورتم کوبیده میشد، شوم.
- هوی، به هوش بیا! باید گلوله رو از زخمت بیرون بکشم، اگه صدام رو میشنوی و موافقی سرت رو تکون بده.
#رمان_تیر
#نسترن_اکبریان
با سرش ضربه آرامی به در کوبید و بیآنکه نگاهم کند، گوشه ریش شده مانتو بلندش را روی پایش انداخت و لب زد.
- نه!
میخواستم بپرسم از کجا فارسی را یاد گرفته است که کلمه اول از زبانم خارج نشده، زبانم سنگین شد و پردهای تاریک مقابل دیدم آمد. در حینی که کل حواسم یکی- یکی از کار میافتاد، صدای ترسیده دخترک در گوشم پیچید.
- هی... پسرجون! رفتی اون دنیا؟ منو ببین!
راه گرفتن عرق سرد را در تیره کمر و پیشانیام به وضوح حس میکردم اما توان باز کردن چشمهایم را نداشتم. هر چند دقیقه تصویر گنگی از نزدیک آمدن دخترک میدیدم و صدایش در سرم اکو میشد.
- هی! نخواب! با توام... داره همینجور ازت خون میره که...
دستش را به زخم شانهام فشار داد که درد، با حجوم گستردهای در تنم پخش شد. اما فاجعه کار آنجایی بود که حتی زبانم یاری نمیکرد بگویم دستش را بردارد. گویی که جسمم بیهوش اما تمام حواس از جمله لامسه، همچنان ادامه به کار میدادند.
- گلوله هنوز تو زخمه، اگه خارج نشه از عفونت میمیری، اگه خارج بشه هم ممکنه از خونریزی بمیری!
کمی آرامتر ادامه داد.
- هرچند، کاری نکنی هم قراره بمیری!
ضربه محکمی به صورتم کوبید؛ ضرب دستش، برق از سرم پراند اما همچنان نمیتوانستم مانع ضرباتی که به صورتم کوبیده میشد، شوم.
- هوی، به هوش بیا! باید گلوله رو از زخمت بیرون بکشم، اگه صدام رو میشنوی و موافقی سرت رو تکون بده.
۱.۸k
۱۵ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.